گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

گوج گنو

برداشتهای احسان و ایمان رضائی

صد سال تنهایی

سرانجام صد سال تنهایی !!

از سالها پیش دو جلد کتاب صد سال تنهایی در قفسه های کتابخانه امان بود . هر دو ترجمه بهمن فرزانه . من بارها و بارها در طی سالیان متمادی مبادرت به شروع و خواندن این کتاب کرده بودم . به شکلی که هجوم برای خواندن این کتاب را می شود به چند دوره تقسیم کرد دقیقا مثل دوره های زمین شناسی  همچون ترنری یا کواترنری یا دوره های  تقسیم تاریخی همچون  دوره پارینه سنگی، دوره نوسنگی دوره تیر کمان شاه و غیره .... خلاصه سرتون رو به درد نیارم ابتدا فکر می کردم مشکل از ترجمه بد کتاب است رفتم و یکی دو ترجمه دیگر  از کتاب را خریدم اما بازهم افاقه نکرد.حتی اطرافیان می گفتند که ترجمه بهمن فرزانه بهترین است و اشتباه کرده ای ترجمه های دیگر را گرفته ای . دوباره رفتم همان دو نسخه ترجمه بهمن فرزانه  که سابقا در خانه موجود  بود را بخوانم .بازهم مشکل حل نشد. تا مدتی فکر lمی کردم بخاطر نو ع فونتها و چاپ بد و بوی بد  ناشی از کهنه گی آن نمی شود کتاب را خواند! . نمی دانم همه اینها نبود ! تا اینکه با چند تمرین خواندن دست گرمی خودم را برای خواندن این کتاب آماده کردم و می دانستم و همیشه با خود فکر  می کردم که اگر صد سال تنهایی را نخوانم انگار هیچ نخوانده ام . و سرانجام  گویی بدون  اینکه خودم متوجه شوم در یک عصر تابستانی صد سال تنهایی به سراغم آمد . و خواندمش !!. در باره کتاب چیزی برای گفتن ندارم مثلا شرحی تحلیلی خدای نکرده نقدی که اساسا کار من نیست . ابتدا می خواستم در این پست  از وبلاگ بنویسم ، صد سال تنهایی بدون شرح . اما نشد . فقط چیزی که می توانم بگویم  اینست که اگر کتاب را نخوانده اید و در سایتهای مختلف اینتر نتی و در پستهای مختلف نمی دانم چی چی کتاب و چی کتاب و این حرفا حتما دیده اید که نوشته شده مثلا 50 یا 100 کتابی که باید قبل از مرگ خواند ! این مزخرفات را دور بریزید .توصیه می کنم تنها کتابی که قبل از مرگ بخوانید صد سال تنهایی است و بس . بخوانید و به این فکر کنید که چگونه یک بشر قادر به آفریدن  چنین تخیلی است اساسا در مغر مارکز چه چیز بوده است و به قدرت قوه تخیل یک نوع  از بشر توجه کنید .

صد سال تنهایی تنها یک کتاب رمان نیست،  صد سال تنهایی  به مفهوم کلمه یک اثر هنری است . و شاید فراتر از آن .


پی نوشت : یکی از سخت ترین کارها انتخاب از بخشی از این کتاب برای بازگو کردن در این جاست دقیقا مثل داستانش که به هیچ وجه نمی شود تعریف کرد .

 اما در بخشهای از کتاب اینگونه نوشته شده است :

با این حال هر چه کار می کردند و هر چه پول در می آوردند وبه هر حیله متوسل می شدند ، و هر چه برای بدست آوردن پول کافی زندگی ،سکه ها را این رو  وآن رو  می کردند فرشتگان نگهبان آنان از شدت خستگی به خواب عمیقی فرو رفته بودند . در ساعات بیخوابی شمارش پول خرد از خود می پرسیدند که آیا در دنیا چه اتفاقی افتاده است که دیگر حیواناتشان به آن برکت و سر سام گذشته زادو ولد نمی کنند و چرا پول به آن سهولت از میان دستها لیز می خورد و می رود و چرا کسانی که تا چندی قبل در ضیافتها  ،دسته دسته اسکناس آتش می زدند و  حالا از گرانی شش مرغ به قیمت دوازده سنتاوو آه و ناله سر می دهند و آن را به پای گرانفروشی و دزدی می گذارند . آئورلیانوی دوم بی آنکه چیزی بگوید فکر کرد تقصیر از دنیا نیست بلکه تقصیر به گردن گوشه مرموزی از قلب پتراکوتس است که در زمان باران اتفاقی در آن رخ داده که حیوانات را عقیم و پول را کمیاب کرده است . بخاطر این معما چنان در قلب او کاوش کرد که به جای منفعت ، در آن عشق یافت . وقتی خواست او را وادار کند که دوستش داشته باشد ، خود باردیگر  عاشقش شد . پتراکوتس نیز با افزایش عشق او عشقش نسبت به او روز به روز بیشتر می شد و اینچنین در بحبوحه خزان عمر بار دیگر به خرافت جوانی معتقد شد که فقر ، بردگی عشق است .

{صفحه 288 - صد سال تنهایی -  1967 - گابریل گارسیا مارکز - ترجمه بهمن فرزانه - انتشارات امیر کبیر }

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 20:43 http://http://sasan47.blogfa.com/

خدا رو شکر که کتاب اد خوند

سلام مهندس مخلصیم چه بکنیم دگه کتاب خونیمو به پای شما که نارست (:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد