برای رسیدگی به بیماران تالاسمی
سازمان انتقال خون هرمزگان با کمبود خون سالم روبهرو است
این خبر 19 مرداد تیتر شده
و همچنین در خبر آمده سازمان انتقال خون هرمزگان ماهانه به 4 هزار واحد خون نیاز دارد که به ناچار این میزان خون سالم از استانهای یزد، مرکزی، اصفهان و کهگیلویه و بویر احمد تامین میشود.
و معمولا در ماه مبارک رمضان میزان اهداء خون کاهش می یابد
پس دوستان غیرت مند هرمزگانی پیشنهاد میکنم ساعت 9 شب یکشنبه 23 مرداد برای اهداء خون خود در پایگاه مرکزی انتقال خون بندرعباس گرد هم جمع شویم.
آدرس:بندرعباس بین میدان برق و چهار راه مرادی روبروی آموزش و پرورش ناحیه
بیش از دو هفته از طرح سخنانی مبنی بسیار ضعیف خواندن استان های جنوبی کشور و لزوم راهیابی تمام استان ها به دریا گذشته است. سخنانی که بر پایه ی پیشنهاد انفصال بخش هایی از هرمزگان و مشخصا واگذاری شهرستان جاسک به استان کرمان و شهرستان پارسیان( گاوبندی) به استان فارس بود. این سخنان اگرچه در بوشهر پس از اعتراض نمایندگان این استان و خطبه های آقای صفایی بوشهری امام جمعه این شهر مبنی بر عذرخواهی گوینده از طرح چنین سخنانی رو به خاموشی نهاد ولی در هرمزگان هم چنان زنده و موجب اعتراض شخصیت های مختلف فرهنگی و هنری و دانشگاهی است. در همین رابطه و به ویژه با نگاهی به سابقه فرهنگی و تاریخی استان گفت و گویی با«محمد ذاکری» پژوهشگردر حوزه فرهنگ و تاریخ هرمزگان صورت گرفته که آن را در زیر می خوانید: آقای ذاکری با توجه به مطالعات فرهنگی و تاریخی شما پیرامون استان، این نظرات جنجالی درباره ی جداسازی هرمزگان از کجا پیدا شد؟ جواب اش خیلی ساده است. همه ی این جنجال ها از زیر خاک و آب هرمزگان آغاز شد. در طول این 80 سال نظام ایالتی و ولایتی ایران به علت گستردگی رو به تقسیم شدن و ظهور استان های جدید با هویت های فرهنگی مشترک داشته است. و در این مسیر هم مشکلی نبوده و کسی هم معترض نبوده و بیش تر خواهان جدایی بوده اند تا الحاق به استانی دیگر نمونه اش جدایی اردبیل از آذربایجان شرقی و یا جدایی قزوین از زنجان و جدایی قم از مرکزی و سپس از تهران و این آخری کرج از تهران. پیشنهاد تجزیه کردن هرمزگان تاریخ چندانی ندارد. به نظر من به جای تاریخ باید در جغرافیای هرمزگان به د نبال مشکل گشت!! مشکل برای ما از وقتی شروع شد که از زیر خاک و آب هرمزگان نفت و گاز فوران کرد و کرومیت، سنگ آهن و اورانیوم پیدا شد. اسکله های عظیم ساخته شدند و مناطق آزاد وسوسه انگیز کیش و قشم شکل گرفت و قرار است که در آینده هرمزگان کریدور انرژی کشور شود و گرنه پیش از این ها از این خبرها نبود و تقسیمات کشوری برای خوش معیار و ملاک داشت. ملاک و معیار تشکیل استان های جدید معمولا چه بوده؟ چندین عامل بوده که البته به تناسب گاهی چند تا با هم و گاهی جدا از هم منشا این تغییرات بوده اند که می توان از عامل جغرافیایی و جمعیت و وسعت و فرهنگ و میزان توسعه و فاصله مناطق با مرکز استان شان نام برد.خراسان به علت وسعت تقسیم شد و کرج به خاطر جمعیت و توسعه و... برای هرمزگان چه؟ جالب است که برای هرمزگان عامل فرهنگ از همه مهم تر بوده است البته فرهنگی که بر بستر جغرافیا شکل گرفته است مثلا مناطق ساحلی خلیج فارس و دریای عمان از خرمشهر گرفته تا چابهار معمولا در یک چهارچوب فرهنگی مشترک دیده شده اند. در تقسیمات کشوری دوره قاجار و مشروطه، ایران فقط 5 ایالت داشته در سال1316 به شش ایالت می رسد که البته با عدد مشخص می شده مثلا کرمان و بلوچستان را استان 8 می گفتند که تا امروز در بین مردم هرمزگان رایج است . تا قبل از سال1346 کل نوار ساحلی ایران توسط دو فرمانداری کل یکی فرمانداری کل بنادر و جزایر دریای عمان (به مرکزیت بندرعباس) و دیگری فرمانداری کل جزایر و بنادر خلیج فارس (به مرکزیت بوشهر) اداره می شده است که در همین سال این دو فرمانداری کل، منحل می شود و به جای آن یک استان مستقل بسیار بزرگ و طویل شکل می گیرد که از خرمشهر تا بندر گوادر در شرق چابهار را شامل می شده است و جالب است که مرکز این استان بزرگ و تمام این مناطق بندرعباس تعیین می گردد. اگر عامل فرهنگ مشترک (شکل گرفته برعنصردریا) را مشخصه اصلی ندانیم پس عامل اصلی چیست؟ چه شده که قانون گذاران آن سال ها به این نتیجه رسیده که جاسک و چابهار و بوشهر و خارک و ماهشهر با بندرعباس بیش تر نزدیک اند تا مثلا با زاهدان و شیراز؟ جالب این جاست هنوز هم که شما به چابهار بروید می بینید که با جاسک هرمزگان بیش تر نزدیکی دارند تا مثلا زابل در استان خودشان. پس شما معتقدید که هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است؟ بله من که نظریه خودم کاملا باور دارم و عمیقا معتقدم که هرمزگان فقط آب و خاک نیست و هرمزگانی بودن یک عامل فرهنگی است و لذا غیر قابل تقسیم می باشد. یک سنت است یک میراث مشترک انسانی است که عامل گویش شاخصه مهمی برای تداوم حیات این فرهنگ است. البته این نظر را من در یادبود امسال «رامی» هم به صورت کامل تری توضیح داده ام که باید در فرصتی مناسب مکتوب شود. به صورت خلاصه تر هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است یعنی چه؟ خلاصه اش یعنی این که منظورم از فرهنگ تمام مولفه های زندگی و زنده بودن در این منطقه است. تمام ساحت های حیات خاص در همین جغرافیا . با این توصیف من هرمزگان یعنی: ترانه های ابراهیم منصفی و شعرهای حسن کرمی . هرمزگان یعنی: خور آذینی سیریک و خور خلاصی جاسک آبگرم خورگو و غار نمکی قشم و آبشار تزرج. هرمزگان یعنی: همین مراسم عضوای لافت و نوروز صیاد سلخ وعلم پیغمبر میناب و مولود خوانی سالانه اهل سنت در کنچی بستک. هرمزگان یعنی: همین صدای فاطمه رضایی و صالح سنگبر و ناصر عبدالهی و ترانه های نصرک . هرمزگان یعنی: همین باغستان های دهبارز و برنطین و رودخانه و جهله های میناب و پیارم فارغان و نارنگی سیاهو و برقع زنان سیریک و لباس زیبای کندوره خمیر و حجله های کنگ. هرمزگان یعنی : همین پل لاتیدان و غارسادرمن جاسک و خانه فکری و مسجد بن عباس لنگه و بت گورون و دبستان جاوید و کارخانه خنجی . قلعه فین و قلعه مغویه و قلعه شاداب بیابان . هرمزگان یعنی: همین سید گوده و کتابخانه شرفا شرفایی جناح و عرب زبان های شیبکوه و گوجه گاوبندی و لیموی جغین و برف های قله هماگ. هرمزگان یعنی: همین سدید السلطنه بندرعباسی و حاجی مشیر و حاج احمدگله داری و حمام اش و سید عبدالرحیم خطیب بندری و شیخین و صهرین اش و آیت الله رئوفی. هرمزگان یعنی: همین رفتن به دریا در چهارشنبه آخر صفر و مراسم آرگیز گردانی نیمه شعبان و چهاردهمی و تعزیه کریان و نوحه های قضایی مینابی. یعنی همین هواری ماهی سوری وگندم شمبری و تخمه قشمی و تمباکوی گزیر لنگه وهوور رمچاه و سمبوک و جالبوت وجهاز های بادی . همین تیم شهرداری وآلومینیوم.. یعنی همین ترانه ماندگار«وختی که تم دی » و«بارون بارکو...» فرهنگ جامع انسانی یعنی همه ی این ها. البته نباید جایگاه بلند و بی نظیر «ملوک هرموز» و نقش شان در ایجاد این فرهنگ مشترک را فراموش کرد ملوک هرموز یکی از معماران این تاریخ مشترک بوده اند. بیشتر درباره ملوک هرموز توضیح دهید؟ خود این مساله موضوع چند کتاب و چندین رساله و پایان نامه دانشگاهی بوده و شما را ارجاع می دهم به کتاب «تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس» از نویسنده ارجمند دکتر «محمدباقر وثوقی» که بسیار ارزشمند است و لازم است هر هرمزگانی در خانه اش یک جلد از آن داشته باشد و البته به اختصار هم من پیشگفتاری به نام ققنوس هرمزگان بر کتاب «عکس هرمزگان» نوشتم که هم به صورت مکتوب و هم در فضای وب موجوده ولی به صورت خلاصه باید گفت که برخی از مردم هرمزگان که به دریانوری و تجارت شهره بوده اند از قرن پنجم تا قرن دهم حکومتی خودمختار در جنوب ایران به وجود می آورند که ابتدا شامل مناطق میناب و بیابان بوده که بعدها به سمت جاسک و لنگه کشیده می شود که درست منطبق بر نقشه کنونی هرمزگان بوده است یعنی از جاسک تا کیش امتداد داشته و در عرصه دریا از بحرین تا عمان و حتی زنگبار در شرق آفریقا را در سیطره داشته اند و جزیره «هرموز» را به عنوان «دار الاماره » خود باراندازی از ثروت کرده بودند که همین مساله طمع پرتغالی ها را برانگیخت و باعث حمله به هرموز و اشغال آن شد قدیمی ترین کتاب فرهنگی ما هرمزگانی ها که« شاهنامه تورانشاهی» باشد هم در همین دوره امیران هرموز دوره تالیف شده است. پس طالب مناطق هرمزگان شدن ریشه در قابلیت های هرمزگان دارد؟ بله البته به کسانی که چشم به مناطق هرمزگان دارند هم باید حق داد وقتی از سیگار و ماهواره و سنگ قبر و کفن مردگان گرفته تاماشین و گندم و جانماز و لاک ناخن زندگان و ازطلای سیاه گرفته تا میعانات گازی و نفتی از همین آب و خاک می گذرند باید هم به دنبال تصاحب و تجزیه اش باشند. بیخ مساله منافع مادی و اقتصادی است به همین راحتی. البته اسم اش را اسم های قشنگ می گذارند مثلا محرومیت زدایی. اما ته اش را ببیند خودتان می توانید بهتر قضاوت کنید. اولش به نام محرومیت زدایی و استان ضعیف و قوی شروع می کنند ولی وقتی پای کار می رسد به جای طلب کردن «بشکرد» برای آبادی می آیند و معدن فاریاب رودان را می برند. آیا فکر نمی کنید که مثلا تجزیه پارسیان و الحاق به استان فارس به توسعه ی این منطقه کمک کند؟ اولا که من از نظر فرهنگی و تاریخی و هویتی با این نام «پارسیان» خیلی مشکل دارم از روز اول هم دلایل ام را نوشتم که مطبوعات محلی مرعوب بودند و چاپ نکردند تا کار به این جا رسید که می خواهند به واسطه تشابه پارسیان با استان فارس آن را الحاق کنند. چرا مخالف بودید و هستید؟ چون اسمی ساختگی و بی ریشه و بی هویت است. چطور می شود اسم منطقه ای را پارسیان گذاشت که نزدیک به 10درصد مردم اش عرب زبان هستند!! گفته اند به علت همجواری با منطقه پارس جنوبی گذاشته اند که باز هم مضحک است مگر به واسطه همجواری با مشتی لوله و مخزن فولادی می شود نام فرهنگی و تاریخی نهاد؟! بگذریم از این که اخیرا گفته شده قرار بوده رییس جمهور در سفرش به گاوبندی هم اسم منطقه را یک شبه عوض کند و هم کار تقسیم هرمزگان و تشکیل استان فارس جنوبی را یک سره کند! و جالب تر این که پارسیان نام پالایشگاهی است در شهرستان «مهر» در نزدیکی لامرد که مثلا قرار بوده یکی از مراکز فارس جنوبی باشد. ولی برخی از نخبگان گاوبندی با این نام مخالف اند؟ و آن را ناپسند می دانند؟ چرا ناپسند باشد چون کلمه گاو دارد؟ خب اگر بخواهیم به مسایل فرهنگی با این سطحی نگری برخورد کنیم که چیزی باقی نمی ماند. پس کرمان را هم باید عوض کنیم چون «کرم» دارد و از گاو که زشت تر است یا گرگان که «گرگ» دارد یا «گاومیشان» یا «مورچه خورت» اصفهان یا پل دختر و یا... با کمال تاسف برخی تحصیل کردگان هرمزگانی نیز بدون هیچ مطالعه ای در زمینه تاریخ منطقه و یا بحث های زبان شناسی وفرهنگی به این عوام زدگی های دامن می زنند. مثلا «انگهران» را بدون هیچ دلیلی کرده اند «گوهران». این از بین بردن هویت یک منطقه است. و بعد گله می کنند که چرا جوانان ما با فرهنگ گذشته خودشان آشنا نیستند. ولی حالا که عوض شده و کار از کار گذشته؟ مشکل این جاست که تغییراسم یک منطقه حتی با موافقت مردم منطقه هم که باشد باید با پیشنهاد و تایید کارشناسان باشد نه در یک دیدار عمومی یک شخصیت محترم در فضایی هیجانی و با سوت و کف زدن حضار. چون کارهای احساساتی و بدون تفکر حتما پشیمانی بارمی آورد به خصوص اگر بی ریشه باشد و پشت اش مسایل دیگری باشد که عوام خبر ندارند. چرا با قاطعیت می گویید حتما پشیمانی می آورد؟ چون به حد کافی سابقه دارد. نمونه اش نام استان «کرمانشاه» که بعد از انقلاب برخی به دلیل وجود نام «شاه» در ترکیب این کلمه آن را عوض کردند و شد «باختران». در حالی که اصلا نام تاریخی کرمانشاه ربطی به حکومت پهلوی نداشت و بسیار قدیمی تر از این حرف ها بود و کلمه کرمانشاه ریشه ای زبان شناسی در زبان و نژاد کردی دارد. در تمام طول جنگ هم می گفتند «باختران » و گفتن نام کرمانشاه نوعی ضدیت با فرهنگ انقلاب محسوب می کردند در حالی که مردم راضی نبودند ولی می ترسیدند و در نهایت هم جرات پیدا کردند وعلنا مخالفت کردند و پس از شاید 10سال دوباره شد کرمانشاه. حالا هم حکایت گاوبندی ماست. چراباید راه های رفته را دوباره برویم؟ خب سوال را عوض می کنم.فکر نمی کنید که جدایی گاوبندی ازهرمزگان و تشکیل استان فارس جنوبی به توسعه این منطقه کمک کند؟ بله نام تاریخی اش گاوبندی است. البته این که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد را نمی دانم و پیش گویی هم بلد نیستم است ولی اگر اتصال به فارس باعث توسعه می شد خب همین حالا باید مناطق جنوبی فارس مانند لار و مهر و خنج و لامرد و اوز و گراش و گله دار و...توسعه می یافتند. الان تمام سرریز نیروهای جوان منطقه لارستان در سال های دور و نزدیک به سمت هرمزگان بوده چون بازار کار مناسبی در این منطقه نبوده و نیست و سر زدن به بازارهای قشم و بندرعباس به خوبی حرف من را تایید می کند اگر استان فارس توان جذب این نیروها را داشت هیچ گاه این افراد به صورت مهاجر به هرمزگان نمی آمدند. البته با دوپینگ سیاسی و از بین بردن حقوق دیگران به خصوص حق مردم گاوبندی هرمزگان تا مدتی شاید بتوانند کاری بکنند اما کاری ماندگار نخواهد بود. از بین بردن حق مردم گاوبندی یعنی چه؟ ببینید همه این حرف های تشکیل استان فارس جنوبی از زمان وزارت آقای موسوی لاری در دولت اصلاحات شکل گرفت که برخی از نیروهای منطقه «لامرد» و «مهر» در وزارت کشور فعال شدند . البته خود آقای موسوی لاری اصلیتی مهری دارند. در همین دوره وزارت موسوی لاری بر وزارت کشور، « لامرد» شد شهرستان و بلافاصله «مهر» هم که جز کوچکی از لامرد و در حد یک دهستان بود قرار شد که بشود شهرستان! که لازمه اش یا جمعیت بود یا وسعت یا اهمیت اقتصادی که مهر هیچ کدام از این معیارها را برای شهرستان شدن نداشت.لذا چسبیدند به توسعه و اهمیت اقتصادی چون وسعت و جمعیت را یک شبه و با رانت نمی شد افزایش داد لذا طرح یک پایشگاه «نفت» در مهر اجرایی شد و نفت و گازی که باید در نزدیک ترین فاصله به دریا و در شهر«گاوبندی» پالایش می شد با فاصله دور و صرف هزینه زیاد از بیت المال در مهر احداث گردید و مهر شد شهرستان!! با این اوضاع مردم گاوبندی باید خیلی ساده باور باشند که فکر کنند در استان احتمالی فارس جنوبی به توسعه ای فوق العاده خواهند رسید مردم...گاوبندی در چنین ترکیبی به اقلیت تبدیل خواهند شد یادتان باشد که «مهر» با 6000 نفر جمعیت شد شهرستان ولی «گله دار» با سه برابر جمعیت ول معطل است و زیر مجموعه مهر است.! بنا بر این اگر کسی هم در گاوبندی باشد که فکر می کند با پیوستن به استان فارس جنوبی این منطقه به جایی می رسد به سرنوشت «گله دار» نگاهی بیندازد. البته اختلافات در جنوب فارس بر خلاف هرمزگان بسیار بالاست نمونه اش دوسال قبل بود که بر سر شهرستان شدن «گراش» چه غوغایی در لارستان راه افتاد و کار به آتش زدن اماکن عمومی و تخریب هم رسید و با دخالت نیروهای ویژه امنیتی این غایله فروکش کرد هنوزاین منطقه استان نشده چنین تضادی رخ داده بعدش را خودتان قیاس کنید. و حرف آخر؟ ازتلاش فرهنگی نشریه ی وزین و محترم شما در حفظ وحدت مردم و گسترش اتحاد بین همه ی اقشار تشکر می کنم.
امام جمعه اهل سنت گاوبندی گفت: مسالهی الحاق گاوبندی به استان فارس همچون کابوسی است که هر از چند گاهی با شایع شدن آن موجب تشویش اذهان عمومی میشود. حاج احمد خنجی امام جمعه اهل سنت گاوبندی در گفتگو با ندای هرمزگان با انتقاد از طرح جدایی گاوبندی از هرمزگان افزود: انگار انفصال گاوبندی از استان هرمزگان فاکتوری شده است تا عدهای در جهت اهداف شخصی از آن بهره برداری کنند. وی بیان داشت: آنهایی که خواهان ایجاد تنش در این منطقهی آرام هستند باید بدانند که در سایه نظام جمهوری اسلامی بحمداله شهرستان گاوبندی بعد از ارتقا از بخش به شهرستان از پتانسیلهای موجود تا اندازهای استفاده شده و در صورت اجرای درست آن شهرستان گاوبندی با تلاش مسئولان استانی و در راستای سیاستهای کلان کشوری رو به صنعتی شدن پیش میرود. امام جمعه اهل سنت گاوبندی افزود: با تلاشهایی که از سوی مسوولان هرمزگان و شهرستان میشود، انشااله خواستهها و آرزوهای مردم صبور شهرستان گاوبندی جامهی عمل به خود میگیرد.و جوانان منطقه از دغدغههایی همچون بیکاری و دیگر کاستیهای موجود رهایی خواهند یافت و نیازی هم به الحاق به استانی دیگر نمیباشد. وی همچنین خطاب به کسانی که مایل به جدایی گاوبندی از هرمزگان هستند، ادامه داد، مردم خیلی زودتر نظرات خود را در این رابطه گفتهاند و اکثریت آنها علاقمند به اینگونه تغییرات در بافت منطقه نیستند. حاج احمد خنجی با اشاره به پتانسیلهای گاوبندی گفت: دولت کریمه میتواند با بهره وری از توانمندیها و فاکتورهای موجود در منطقه در راه بهبود وضعیت مردم اقدامهای لازم را انجام دهد تا شهرستان از جایگاه کنونی ارتقاء یابد و با اختصاص بودجهی بیشتر از ظرفیتهای موجود شهرستان به نفع مردم و کشور استفاده کند. امام جمعه اهل سنت گاوبندی متذکر شد، چنانچه سیاستهایی قصد بر ایجاد تغییرات دارند لازم است که نظر مردم در این زمینه دقیقا لحاظ شود و گرنه مردم رویکرد خوشی از این تغییرات نداشته و نخواهند داشت. منبع +
یادداشتی از سید ذبیح موسوی درباره جدا سازی بخشهایی از استان هرمزگان
به تیغ مرتضی علی قسم که جرون و ازراع تابعه را ازچنگ اجنبیان پرتقالی و انگلیسی در خواهم اورد. همین یک جمله نوستالوژیک کافی بود تا شاه ترک صفوی که بد جوری احساس حقارت و تحقیر را به واسطه قرار دادن اصفهان به پایتختی ، بر شیوخ و تجار سرزمین نصف جهان تحمیل کرده بود ، قشون مسلحش را با سر لشکر وطن پرستش امام غلی یا امام قلی خان راهی سرزمین دور لوار وخلیج کند به قصد شوریدن بر استعمار غرب ان روز. از قضا تق وتوق شلیک چند تیر اسلحه ابتدائی عثمانی باعث شد تا اجنبیان هراسان ، دم شم لنگ گرفته ، بگریزند.
ما این رویداد تاریخی را به یقین باور کردیم. یقین کردیم به نیابت همین باور که : تاریخ را فاتحان می نویسند. باور کردیم تا بت سردار لشکر صفوی را بر میدان جزیره استاله ها(ستاره ها) علم کنیم. باور کردیم فارغ از زد وبند های سیاسی دما دم زمانه و زمانه ها. تق وتوق چند شلیک از اسلحه های گور به گور شده عثمانی و فرار ناوگان پیچیده و غول پیکر پرتقالی و انگلیسی با تمام خدم و حشم هندی و افریقاییش...عجب!.؟
امام قلی خان احساس غرور می کند. در پوستش پوست شیر می گنجد. سالک و امرزیده ، خرسند از اینکه دیگر مادران جنوبی پرتقالی نمی زایند. و شاه انجا در عالی قاپو سان میبیند و به سفر فرنگ می اندیشد. وما به اعتقاد خیام نائل امده ایم که از ان دور تاریخ قطعه ای اگر طلب کند کسی از هرمزدگان می دهیم. تکه ای از رودان به ان استان عزیز همسایه که کدخدایش ادعای حاجی سازندگی دارد و روح امیر کبیر و اقا منافع ملی مهمتر است یا بیکار شدن چند کارگر معدن زغال سنگ؟ ما هوای همسایه های خود را داریم انها خان غلی زمانهای نا فرجامی ما هستند. بروید از سیرجانی های میدان تره بار یا میدان لنج بپرسید.
ان شد که بندر جرون مهریه حرمسرای جناب شاه گردید. به پاس رهایی از جور سواس های سنگین سربازان پرتقالی، بندرعباس.. و این می شود که همسایه این ورکی ما مدعی لنگه می شود و برایش ادله باستانی می اورد. بدهید اقا، بدهید. ما طاقت یورش گونه صورتی های مناطق اسکاندیناوی و وایکینگهای ایرلندی را نداریم. بدهید و باور کنید ما نمی دانیم که ازلنگه تا جزیره حاجی سازندگی و دبی دقایقی بیش راه نیست... ما نمی فهمیم ، فسفور و اهن در این سرزمین کمیاب است به خدا دانشگاه علوم پزشکی و ماهیهای دریا شاهدند بر این ادعا!.؟ دوست عزیز ما می گوید تو با اینهمه روشنگری چرا یکدفعه اندیشه های قرون وسطائیت گل میکند؟ بابا اینها خط کشی های فرضیست . دامن زدن به این مقوله یعنی افرینش کنتاکت های بی هدف قومی. بله عزیز جان اما ایین ها ، ایدئولوژی منطقه ای ، گویش و فرهنگ چه؟ انها در کدام وزارت خانه و کدام جلسه علنی و غیرعلنی مجلس خط کشی فرضی می شوند ؟ ما اگراهل جدال بودیم وحق ستاندن که نا امید چمباتمه نمی زدیم و به مزارع گراز زده مان خرس چشم نمی ریختیم. یقه کدام قلی خان را دریده ایم؟ ما که گوجه هایمان را اوردیم به امید بهبودی وبه اعتراض ریختیم به دامن فلان ارگان دولتی انها هم الحق والانصاف پیگیری کردند و بیداد ما را دریافتند و با کمال میل گوجه ها را تقسیم کردند بین کارمندهایشان .
سخن از سر تاریخ نگاری نیست . از عباس صفوی جز شهری که پشت قباله عمه اش گشته تا قیامت انگار، چیزی نمانده و از سردار قلی خان باشی جز مجسمه ای که تا ما می خواهیم تجربه اش کنیم شق است و گر نه سنگ سرد بی عرضه ای بیش نیست. انچه بوده و هست تیرگی سر نوشتیست که بر سینه دشتهای دور و نزدیک هرمزدگان قرق کرده. زمان می گذرد. قلی خان ها این روزها استه می ایند و استه می روند. که این بومی های فقیر مثل لامی نچسبند بهشان و تقاضای کولر و یخچال و برق و اب نکنند. قلی خان ها کارهای مهمی دارند که از ان برای خواهر و برادرهای مایوس از ائین و سنن گسیخته ما بهره ای بر نمی تابد صفوی ها گاه و بی گاه استعمار گران را از این مرز سوخته پیشت می کنند. درونج پرتقالی هر ان امکان سر کشیدن از سلامه را دارد. دیو اسرائیل تنها به بلعیدن کودکان فلسطینی سیر نمی شود. گاهی همین جا کنار ما در خور نایبند شاخ تیز می کند و یکدفعه از لای نیزار ها سبز می شود برای پیش فروش کردن خانه های پدری تا چند ده متر قبل از اینکه خبر دار شوند و عجب پشتوانه قانونی دارد این بلعیدن. ببینید چه دیپلماسی به راه انداخته وزارت امور خارجه پرتقال برای بازسا زی قلعه های نظامیش در هرمز و قشم برای اثبات سالهای تو سری زدن . وچه تو سری ای میخوردیم وچه تو سری می خوریم و مشغولیم به چاق کرد ن حشیشمان درکوچه های تنگ وتاریک محله شهید جعفری جرون و زرکی میناب و...که از ابرام منصفی و ا نهمه ترانه ارمانیش همین ، فقط همین را یاد گرفته ایم. تا قلی خانی پیدا شود و استعمارگری را با توافقهای پسین بکوبد به شرط مستعمره شدن. مات ، مردد گوش سپردیم به سخنرانی یک بومی که ته نصبش می رسد به لار و گراش. در این جشن بال ماسکه برقه اندیشمند فاخر هرمزی به رخ کشیده ، از زمینهایی منت می گذارد که وقف ساخت دانشگاه کرده برای تعالی سطح سواد هرمزدگانی. بله اقای ریش پروفسوری به شما هم می گویم فسفر کم است وما اصلا نمی دانیم چند درصد از دانشجویان دانشگاه شما هرمزدگانیند .اصلا نمی دانیم و چه تورمی درست کرده این شهریه های اندک ، هه... اندک !.؟ دیگر این تز مارکسیسمی چیست جناب که بر سر زنهای سیگار فروش بازار روز هوار هوار می کنی؟ تقصیر این برقه ها چیست که شورای نگهبان شما را رد صلاحیت می کند؟
دوربین یوسف محمود پور به سرقت رفت /
یوسف محمود پور فیلمساز هرمزگانی که اخیرا به همراه همسرش آمنه آگوش فیلم و عکسشان به جشنواره جلوه های آب در استان اصفهان راه یافته بود ." دو روز پیش از هنگویه فرامرزان بستک به بندر عباس آمده بودند تا ازینجا عازم اصفهان شده و در جشنواره شرکت کنند اما از بد حادثه به پست سارقان و کیف قاپان می خورند و دوربین تصویر برداری خودش و همچنین دوربین تصویربرداری خواهرش که البته گویا خراب بوده و برای تعمیر همرا آورده بوده به سرقت می رود .!! این سرقت در محله اوزیهای بندر عباس روی داده است . یوسف محمود پور تنها فیلمساز فعال منطقه غرب استان بخصوص بستک است !!!
به گزارش خبرآنلاین، در این یادداشت آمده است «به دلیل کارهای بسیار نادرستی که انجام شد معذرت میخواهیم.»
این اتفاق در حالی افتاد که ربکاه بروکس، سردبیر سابق این هفتهنامه و لس هینتن، از مدیران ارشد «نیوز کورپوریشن» شامگاه جمعه (دیروز) از سمتهای خود استعفاء دادند. پرونده رسوایی استراق سمع دلیل اصلی این کار است.
مرداک در این یادداشت اظهار تاسف کرده است که چرا «سریعتر به سروسامان دادن به امور» نپرداخته است. او نوشته است: «میدانم که عذرخواهی ساده کافی نیست. کار ما بر این اساس آغاز شد که مطبوعات آزاد و باز باید نیرویی مثبت در جامعه باشد. باید به این هدف برسیم.»
او در ادامه افزوده است: «در روزهای آتی، درحالی که سعی میکنیم کارهایی ملموس در این زمینه انجام دهیم و خسارات اعمال خود را جبران کنیم، بیشتر از ما خواهید شنید.» مرداک این یادداشت را با عبارت «ارداتمند شما، روپرت مرداک» امضا کرده است.
من از طرف خودم و مجید جمشیدی از بهشب و محمد سایبانی عزیز عذر خواهی می کنم قطعا آقای پشت کوهی تاج سرما و مایه افتخار هرمزگان است . در دنیای رسانه از این اتفاقات می افتد و طبیعی است . دوستان خیلی مته به خشخاش نگذارند . چون نمی خواهیم اتفاقات دوسال پیش تکرار شود . بنده به نوبه خودم برای اقای پشتکوهی و گروه تی تووک آرزو ی موفقیت و سربلندی در همه مراحل زندگی و کاری اشان را دارم . آوینیون رفتن یا نرفتن پشتکوهی آنقدر مهم نیست که پشت کوهی همیشه برای مردم شهرش کار هنر ی و فرهنگی کرده و این برای ما ارزشمند تر است .
تصویر برداری فیلم بندر گمبرون به تهیه کنندگی و
کارگردانی شهاب آبروشن به پایان رسید و
همینک مرحله تدوین و صدا گذاری را سپری می کند . این فیلم کوتاه داستانی تا سه ماه آینده آماده نمایش خواهد بود
.
دیگر عوامل فیلم عبارتند از -
نویسنده و کارگردان : شهاب آب روشن
دستیار کارگردان : احسان نفیسی
تصویر بردار : حسن بردال
صدا :
مهراب بهرامی
مهدی بهرامی
مدیر تولید : احسان نفیسی
برنامه ریز : زهرا کریمی
عکاس : احسان رضایی
تدوین : شهاب آب روشن
تهیه کننده : شهاب آب روشن
بازیگران : داوود اسلامی - نعیمه حمزوی - علی کیکاووسی - رضا غریب
زاده - مجید جمشیدی - ایمان رحیمی - رضا کولغانی و ...
خلاصه داستان : زن و مردی تنها ، بنا به اتفاقاتی
تصمیم میگیرند که از شهر خارج شوند که اتفاق دیگری همه چیز را تغیر میدهد..
فیلم مستند) دُرگوش( به
تهیه کنندگی و کارگردانی خوبیار سالاری مراحل تولید خود را سپری می کند . این
فیلم مستند 30 دقیقه ای که در منطقه بشکرد هرمزگان در حال تصویر برداریست 5 ماه از زمان تولید آن می گذرد
و تا فروردین سال 1391 آماده نمایش
خواهد بود .
عوامل دست اندرکار مستند درگوش عبارتند از:
تهیه کننده و کارگردان: خوبیار سالاری
مدیر تولید و برنامه ریز: مهشید محمدپو
تصویربرداران: غلام سبزی کار، خوبیار سالاری
تدوین گر: شهاب آب روشن
موسیقی: بهرنگ عباس پور
عکاس: عباس سالاری
صدابردار: اردشیر رکنی
دستیار صدا: دانیال سالاری
دستیار کارگردان: حسن رحیمی
راهنمای محلی: کیدی کرم زاده
حمل و نقل: علی سالاری ، حسین جنگی
تهیه شده در.. سیمای مراکز استانهای صدا و سیما و سیمای مرکز خلیج
فارس .
تدوین فیلم
مستند( کنیز )ساخته حامد کریمی پور به پایان رسید ه و آماده نمایش است.
این فیلم مستند درباره زندگی کنیز عباس پناه " زن نقاش ،ساکن
جزیره هرمز است .
تهیه کننده ، کارگردان و تصویر بردار " حامد کریمی پور
تدوین " داوود صدری
با حضور " دکتر احمد نادعلیان " کنیز عباس پناه " حسن
دریا پیمای هرمزی .زمان
" 47 دقیقه
کامنتی ناشناس در وبلاگ بهشب عباسی در پست (نظر علی اصغر شعبانی در مورد خواب خرگوشی فتو بلاگ ها ی هرمزگانی) نظر مرا به خود جلب کرد .
کامنت =
این جامعه گشنه شهوت نیست؟
منبع یادداشت : وبلاگ تئاتریکال
صحنه اول : مزارع تاراج شده